رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

پدران و پسران

پدران و پسران
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 59 رای
نویسنده:
مترجم:
مهری آهی
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 59 رای
✔️ کتاب پدران و پسران از آثار جاویدان ایوان تورگینف نویسنده معروف قرن نوزدهم روسیه و از نویسندگان بزرگ جهان است. این کتاب با وجود داستان ساده خود در نظر غالب نویسندگان و نقادان جهان از بهترین نوشته های ادبی محسوب می شود و به اکثر زبان های دنیا ترجمه شده است. تورگینف در این کتاب تحولات اجتماعی و آداب و رسوم طبقات روسیه را به بهترین وجه با افکار شاعرانه ی خود تلفیق کرده و اثری دل پذیر و متین به وجود آورده است. "بازاف" که قهرمان عمده کتاب و نماینده جوانان پیش رو و مترقی نیمه دوم قرن نوزدهم است، به قدری استادانه ترسیم شده که با وجود درشتی و خشونتش خواننده بی اختیار فریفته و مجذوب وی می گردد. ستیز و کشمکش میان پدران و پسران با نسل امروز و نسل فردا و جدال و سوء تفاهم میان زنان و مردان، مردم شاعرمنش و حقیقت بین، کارفرمایان و کارگزاران که از مسائل حیاتی هر دوره و زمانی است در این کتاب به بهترین وجه وصف گردیده است و بی شک اهمیت و تازگی کتاب را طی قرون متمادی هم چنان محفوظ خواهد داشت.
بازارف؛ پزشک جوانی است که به هیچ اصلی پایبند نیست و باصطلاح آن زمان روسیه "نیهیلیست" است، آدمی سر زنده، مغرور و علم گراست خود را طبیعی دان می داند و در هر جا که سکونت می کند به دنبال شناخت ساز و کار بدن حیوانات است. با دوستش به دیدن خانواده ی او می روند و او صبح ها قورباغه را تشریح می کند!
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1391/10/04

کتاب‌های مرتبط

تیره بختان جامعه
تیره بختان جامعه
4.4 امتیاز
از 35 رای
تهران مخوف - جلد ۱
تهران مخوف - جلد ۱
4.4 امتیاز
از 20 رای
His Grace of Osmonde
His Grace of Osmonde
5 امتیاز
از 1 رای
دن آرام - جلد 4
دن آرام - جلد 4
4.4 امتیاز
از 59 رای
Jude the Obscure
Jude the Obscure
4.9 امتیاز
از 7 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی پدران و پسران

تعداد دیدگاه‌ها:
17
[quote='shforootan']من زندگی نامه تورگینف اثر هانری تروایارو خوندم.وقتی زندگی نامشو میخونی بعد کتاباشو برات جالب تر میشن.کتاب خوبیه ولی دیگه واو نیست.به نظر من سادست.ولی تا آخر نمیدونی نویسنده آخرش طرفدار پدراست یا پسرا.اینش باحاله.[/quote]
دوست عزیز تورگینیف نه طرفدار پسرهاست ونه طرفدار پدرها.
این کتاب فقط به این دلیل نوشته شده که سو تفاهمات بسین دو نسل رو برطرف کنه. گرچه به شدت به بازارف حمله میکنه ولی قهرمان کتاب بازارفه
من زندگی نامه تورگینف اثر هانری تروایارو خوندم.وقتی زندگی نامشو میخونی بعد کتاباشو برات جالب تر میشن.کتاب خوبیه ولی دیگه واو نیست.به نظر من سادست.ولی تا آخر نمیدونی نویسنده آخرش طرفدار پدراست یا پسرا.اینش باحاله.
خدا رو شکر که شما به جای خدا حکم نمیکنید!
khar tu khar : اکنون این رفقایی که همه چیز را منکر میشوند هنوز جوان هستند . روزی که فرشتۀ مرگ بالای سرشان به پرواز درآید چشم دلشان بهتر خواهد دید.
به نظر من این چشم دلشان نیست که باز می شود، بلکه این ترس از مرگ است که در دلشان رسوخ می کند.
اعتقاد و بی اعتقادی اینچنین رفیقانی دارای ارزش یکسانی است. اینکه اکثر انسانها در سنین بالا فیلشان یاد هندوستان می کند و به یاد خدا و آخرت می افتند قصه ای تکراریست و نباید آنرا زیاد جدی گرفت.
مرگ چه کارها که نمیکند بی دلیل نیست قدما گفته اند
توبه گرگ مرگ است .
خوش باشید .
ما هم رفیقی داشتیم که به هیچ چیز اعتقاد نداشت و همه چی را مسخره میکرد . از خدا بگیر تا عشق و محبت و ...
چند سال پیش که سفر رفته بودم یکی از رفقا زنگ زد که فلانی پدرش فوت کرد . ( پدر همین رفیقمان که به چیزی اعتقاد نداشت ) . من بلافاصله زنگ زدم و تسلیت گفتم و عذخواهی که در مراسم نیستم اما برای جهلم حتما خواهم آمد .
چهلم رفتم از دور هر چه گشتم صاحب عزا را نیافتم ( یعنی همان رفیقمان ) . از یکی پرسیدم که فلانی کجاست ؟
گفت جلو درب ایستاده ، چطور نمیبینیش ؟
خوب که دفت کردم دیدم خودش است اما با دو ماه پیش که او را دیده بودم زمین تا آسمان فرق کرده بود .
شخصی که موهایش اصلا سفید نبود کاملا سفید شده بود . پیش رفتم همدیگر را بغل کردیم و تسلیت گفتم .
بعد پرسیدم چرا اینگونه شده ای ؟ گفت بعدا برایت خواهم گفت .
چند روز بعد دیدمش گفت : زمانیکه پدرم فوت کرد حس کردم تکیه گاهم را از دست دادم اما هنوز به خودم مسلط بودم . وقتی او را در قبر میگذاشتم ناگهان حس کردم خودم را در قبر میگذارم . یک چیزی از درونم میجوشید و میگفت خودت را نگاه کن . این سرنوشت توست . و اینگونه بود که دنیایم عوض شد .
------------
اکنون این رفقایی که همه چیز را منکر میشوند هنوز جوان هستند . روزی که فرشتۀ مرگ بالای سرشان به پرواز درآید چشم دلشان بهتر خواهد دید .
موفق باشند

داستان قشنگی بود...
قرار نیست کسی که به هیچ چیز اعتقاد ندارد اعتقادات دیگران را به تمسخر بگیرد...
همان بهتر که از جمع بی اعتقادان خارج شد ;-)
کسی که کتاب رو داره لطف میکنه آپلودش کنه یه جا بقیه استفاده کنن؟
این khar tu khar هم که استعفا داد.
مادر ها شبیه مدادن هر روز آنها را می تراشیم و کوتاه می کنیم و استفاده....اما پدرها مثل خودکارن ناگهان روزی می رسد که جوهرشان تمام میشود....
پدران و پسران
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک